موسیقی سربال تا ثریا
درد بی درمان من گفتنی نیست واژه ای لب وا نكرد با نفس خسته من شعر بی آغاز و انجام سوكت در اوجاغ سینه من روشنی نیست ابر بی باران شدن ایر آتش روح من بیگانه شد در قفس بسته تن خشت خامی خفته در كج ...