تصنیف اركسترال بیات زند
تا تو حریف من شدی ای مه دلستان من همچو چراغ می جهد نور دل از دهان من ذره به ذره چون گهر از تف آفتاب تو دل شده است سر به سر آب و گلم گران من عشق برید كیسهام گفتم هی چه می كنی گفت تو را نه بس ...