مرثیهی عاشورایی
عمه نظر میكنی به دشت سوزان گمشده داری مگر در این بیابان گمشده ات پیرهن به تن ندارد نشانه ی او بود جدا ز یاران رنگ خزانی گرفت از او جوانی گرفت زمانه ی بی وفا ز جان عمه ندای هل من ...