بازخوانی تصنیف قدیمی
دیدی آخر دل ز من بردی و رو نهان كردی هرچه را دشمن نكرد ای دوست با من آن كردی تا كه فهمیدی كه عاشقم ناگهان رفتی ز چشمم سیل خون روان كردی چه شبها كه با یاد تو سحر كردم زمین را در غمت از گریه ...