تصنیف عاشقانه
خوش به حال من ودریا و غروب و خورشید و چه بی ذوق جهانی كه مرا بـا تو ندید رشته ای جنس همان رشته كه بر گردن توست چــه سروقت مرا هـم به سر وعده كشید آسمان روشنی اش را همه بر چشم تو داد مثل خورشید ...