اصغر در گاراژ عزّت، كامیون خودش را تجهیز می كند تا ظرفی قدیمی را پس از جاسازی به جای دیگری قاچاق كند. در همین زمان وحید و شاگردش در قهوه خانه منتظر آنها نشسته بودند كه فری پاشنه كش وارد می شود و وحید او را تهدید به انتقام می كند.
وحید كه از فری كینه به دل دارد، او را تهدید به انتقام می كند. در همین وقت قدرت، زن سی دی فروش، خبر بردن باری را به فری می دهد. آنها برای گرفتن بار راهی می شوند كه در بین راه تصادف می كنند. فری ...