" برنوف " برای كمك در شكار به سراغ " واسكا" می رود. مردی كه او را " تازه داماد" می نامند. برنوف از ازدواجش ناراضی است و در می یابد واسكا همسرش را زیاد دوست می دارد؛ وقتی از او می پرسد چرا او را " تازه داماد" می نامند، متعجب می شود...
" برنوف" وقتی شب را به تنهایی در كنار بركه به صبح می رساند، می فهمد چرا در زندگی زناشویی اش شكست خورده است و چرا " واسكا" خوش بخت است...