روای داستان «هِستینگز» می گوید : «من برای گذراندن یك ماه مرخصی، به خانه ی دوست قدیمی ام ،جان كاوِندیش، و همسرش، مِری، رفتم . آنجا در واقع خانه ی خانم اِمیلی، نامادری جان بود؛ ولی جان و برادرش، لورِنس، او را مادر صدا می زدند...
در آن خانه افراد دیگری نیز زندگی می كردند. «آلفرِد»، همسر جدید امیلی، «سینتیا»، دختر یكی از همكلاسی های قدیم امیلی و نیز چند نفر خدمتكار. یكی از شب ها امیلی به طرز مشكوكی جان سپرد و بعد معلوم شد ...