«ناصر» قالپاقدزد است و از سر اتفاق اقدام به دزدیدن قالپاق اتومبیل فرمانده گارد شاهنشاهی میكند. او دستگیر و به زندان «ساواك» منتقل میشود. حالا جای خواب و خوراك لذیذ زندان به دهانش مزه كرده و میخواهد تا آخر عمر مهمان ساواك باشد.
«ناصر» كه با مادر پیرش در جنوب تهران زندگی میكند، به خاطر مادر و نصیحتهای دلسوزانهاش تصمیم میگیرد كه دور قالپاقدزدی را خط بكشد و برای گذران زندگی، سر كار آبرومندی برود. او به یكی از مقرهای نظامی ...