روزگار «ضحاك ماردوش» است و «البرز» جوان روستایی، درپی نان و نام به شهر می آید و می خواهد به لشكر ضحاك بپیوندد. پدر او «نستوه» 20 سال پیش هنگامی كه البرز تازه به دنیا آمده بود، از دست لشكریان ضحاك گریخت و آواره كوه ها شد...
... اما به دستور شاه دستگیر و به سوی شهر آورده شد. البرز از این ماجرا بی خبر است و در اصطبل كاخ به بیگاری گرفته شده تا بداند پیوستن به لشكر ضحاك كار آسانی نیست. «دیوسار» فرمانده لشكر ضحاك، دستور ...