ماجرا از زبان دختر سرخ پوستی به نام «گل شیرین» بیان می شود : «من و خورشید عقاب» قصد داشتیم با هم ازدواج كنیم...
... پدرم با ازدواج ما موافق بود، ولی می گفت كه سن من برای ازدواج كافی نیست. من برای آنكه به پدرم ثابت كنم چیزی از دختران دیگر كم ندارم تصمیم گرفتم تا در زمستان هر چه پوست بوفالو داشتیم به تنهایی ...