ماجرا از زبان «آلفرد» بیان می شود: «من در وو وه، نزدیك ژنو، زندگی می كردم و به باوجود تفاهم با «آنالوییز» كه سی سال از من جوانتر بود، با او ازدواج كردم...
... پدرش دكتر فیشر به ازدواج ما اهمیت نداد؛ چرا كه سرگرم میهمانیهای جنونآمیز خود بود. او در این میهمانیها عدهای را تحقیر میكرد و درعوض به آنها جایزه میداد. آنالوییز اسم آنها را قوریها گذاشته ...