كریستیانو مردی منزوی بود كه در خانه ای دور افتاده زندگی می كرد. جوجو و همسرش، سارینا، همسایه ی او شدند. كریستیانو به خاطر بیماری جورجو مجبور شد به سارینا و خدمتكار او كمك كند. پس كم كم نتیجه گرفت كه به انسان ها علاقهمند شده است....
... در روزهای بعد حال جورجو بدتر شد تا آنكه جان خود را از دست داد. از آن به بعد كریستیانو به همان انزوای قبل برگشت. اما یك روز از سارینا درخواست ازدواج كرد و سارینا جواب او را به فرصتی دیگر واگذاشت. ...