«اسكار» تصمیم میگیرد از سن سه سالگی بزرگتر نشود؛ بنابراین در همان قد و قوارهٔ كودكی باقی می ماند، اما از نظر فكری و روحی رشد می كند. افراد دور و بر این پسر، او را كودك می انگارند؛ در حالی كه او همه چیز را می بیند و درك می كند.
«اسكار» زمانی كه نوزادی بیش نیست، مادرش می گوید: وقتی او سه ساله شد می خواهد برایش یك طبل حلبی بخرد. به همین خاطر تصمیم میگیرد كه سریع سه ساله شود و بعد از این كه طبل حلبی را گرفت، دیگر رشد نكند. ...