«السی» عروسكش را در پارك گم كرده و خیلی ناراحت است. فرانتس كافكا از گریه او ناراحت میشود و به او میگوید عروسكش گم نشده، بلكه به سفر رفته است....
«فرانتس كافكا»، از بیماری سِل رنج میبَرَد. او در پارك دختركی به نام السی را میبیند كه ناراحت است و برای گم شدن عروسكش گریه میكند. كافكا با او صحبت میكند. نام عروسكش را میپرسد و به دخترك میگوید ...