رشید، راننده تاكسی، با مادر پیرش زندگی می كند. او علاقه شدیدی به شاهنامهخوانی دارد و این را از پدرش، اسكندر كه این كار را در قهوه خانه انجام میداد، به ارث برده است....
عمو غلام از رشید، راننده تاكسی، میخواهد به یاد پدرش كه در قهوه خانه شاهنامه خوانی می كرد، باز هم این كار را بكند و در یك مسابقه شركت كند. رشید قبول می كند و در مسابقه قبول میشود. از طرفی رشید به ...