نِلی مارچ، جیل بِنفورد و پدربزرگ جیل، مزرعه ای را اجاره كردند تا سبزیجات مورد نیاز خود را تأمین كنند. آنها تعدادی مرغ و خروس نیز در آنجا نگه می داشتند كه روباهی گاه و بی گاه به آنها حمله می كرد...
مدتی بعد با جوانی به نام هِنری آشنا شدند و پدربزرگ از او خواست كه نگهبان مزرعه باشد و دستمزدی دریافت كند. خیلی زود هنری از نلی خواستگاری كرد. نلی پذیرفت، اما جیل مخالفت كرد. جیل معتقد بود كه هنری ...