آخرین روز جنگ جهانی دوم بود. برلین چهرهای كاملاً ویران داشت و هر لحظه صدای شلیك گلوله به گوش میرسید. آنا والتر در طبقه ی سوم یكی از آپارتمانهای شهر ساكن بود. در همسایگی او خانم ساندلِر زندگی می كرد كه خدمتكاری به نام گِرته داشت....
... گرته روزی چندبار نزد خانم آنا میرفت. دیگر زمان چندانی نمانده بود كه خانم ساندلر صاحب فرزندی شود. از طرف دیگر اِریش رودِ كه قبلاً در زندان نام اوتوویلكه، همسر فقید آنا را شنیده بود، به این ...