روزی «شیخ خاموش» هنگام بازگشت به خانه زورقی را میبیند كه در ساحل شط كناره گرفته و گروهی در حال سوارشدن به آن هستند. شیخ به گمان این كه آنها عازم مجلس بزماند، سوار قایق میشود؛ غافل از اینكه آنان را در غل و زنجیر به سرای خلیفه میبرند.
در عهد خلافت «منتصربالله» در بغداد بودم و خلیفه فقرا و مساكین را دوست میداشت و با علما و صالحان به سر میبرد. قضا را روزی به ده تن از بغدادیان خشم آورد و متولی بغداد را فرمود كه ایشان را در زورقی ...