داستانهای: «مشهور» و «لوح افتخار»
در داستان مشهور، از زبان مِهی نیدا می شنویم: ما هر سال برای گذراندن تعطیلات، به دهكدهای خوش آب و هوا میرفتیم. من روزنامه نگار بودم. یك شب من به همراه پسرداییام، چئوتودا، كه منتقد سینما بود، ...