بهمنیار از شاگردان نامی ابوعلی سینا بود و مدتی با او زندگی می كرد. استاد متوجه شد كه شاگردش مدتی است در خود فرورفته و انگار در خیالات به سر می برد، اما منتظر ماند تا خودش لب به سخن باز كند.
بهمنیار از شهرت استادش بسیار متعجب بود و هرجا غریبهای را میدید، با او درباره بوعلی صحبت میكرد. همه ی مردم شهر از او به خوبی یاد می كردند و به علم او واقف بودند. روزی بهمنیار به استاد گفت كه ...