سعید، پسر آقای شمیرانی، با دختری به نام شادی آشنا شده است كه با خانوادهاش در شهر مشهد زندگی میكنند. آنها برای خواستگاری باید به مشهد بروند، اما آقای شمیرانی از هواپیما میترسد و میخواهد با قطار سفر كنند، اما....
حبیب آقا اصرار دارد كه با قطار به مشهد بروند و خانواده بر سر این مسئله مشاجره و بحث دارند. ازطرفی در كمر آقای شمیرانی یك دُمل دردناك و بزرگ درآمده است كه باید جراحی شود؛ از این رو مراسم خواستگاری ...