ایرج و خسرو، شبانه، برای دزدی به یك طلافروشی میروند و با شنیدن صدای آژیر پلیس فرار می كنند. ایرج در ماشین یك زوج جوان پنهان میشود و آنها را تهدید میكند كه بدون سروصدا همراه او به خانه برگردند...
داستان از اینجا شروع می شود كه در یك جواهرفروشی دو دزد به نامهای «ایرج» و «خسرو» شبانه در حال خالی كردن گاوصندوق اند. در همین حین، وارد خانهی یك زن و شوهر به نام های «شیوا» و «رامین» می شویم كه ...