با بچه ها مشغول آماده كردن محله برای عزاداری محرم بودیم؛ فردی ناشناس را دیدیم كه از دور به سمت ما می آید....
او مرد میانسالی بود كه به محض دیدن ما، درخواست آب كرد. بعد از اینكه تشنگیاش برطرف شد، رو به ما كرد و گفت كه پیشنهادی برای ما دارد. ما حسابی مشتاق شنیدن بودیم و او كه اشتیاق ما را دید گفت: به نظر ...