سهراب در كارگاه سنگبُری پدرش، با واقعیتی عجیب روبهرو میشود؛ افسانهای كه اهالی دربارهی آن حرف میزنند و زندگی پدرش به نحوی با این افسانه پیوند خورده است: «افسانه سنگ آرزو»....
جایی معدنگونه در دل كوهسار وجود دارد كه سنگی در آن هست كه یابنده را با آرزوهایش مواجه میكند، اما برداشتن سنگ همانا و نابودی و مرگ همانا... میگویند پدر سهراب می خواسته سنگ آرزو را بردارد و جانش ...