می دونستم كه خاله كبری چقدر قوری چینی گلدارشو دوست داره و معمولا اونو كمتر جلوی چشم میذاره كه مبادا بشكنه. خاله این قوری رو فقط برای مراسم خاصی مثل عزا یا عروسی از توی صندوقچه درمیاورد و بعد از اون دوباره اونو داخل صندوقچه میذاشت....
... برای همین مراقب بودم كه از دستم نیفته و با احتیاط به خاله تحویلش بدم. اما اتفاقی كه نباید بیفته افتاد و قوری جلوی چشم من سه تكه شد. بی اختیار دویدم تا به مسجد رسیدم. شیخ علی مشغول آبپاشی مسجد ...