«احد» و «محمود» هنگام عملیات شناسایی در منطقه نیروهای بعثی با یك كامیون روبهرو میشوند. نیروهای ایرانی با شلیك منور و سپس خمپاره، به سوی كامیون حملهور میشوند. احد و محمود به ناچار در میان ماشینهای نیروهای عراقی پنهان میشوند.
پس از این حادثه «احد» و «محمود» به اسارت نیروهای بعثی عراقی در میآیند و شكنجههای سروان «عبدالقادر» هم نمیتواند این دو نفر را به حرف وادارد؛ درحالیكه فرمانده «نظری» در این سو همچنان منتظر بازگشت ...