«اون روز دیكته داشتیم. خبر شلوغیهای انقلاب در تهران، شنیده میشد؛ اما در روستای ما خبری نبود.»
«رئیس پاسگاه آدم خیلی بداخلاقی بود، با این حال شعارنویسی كمكم داشت همه گیر میشد. در مدرسهی ما هم كموبیش شعارها دیده میشدن. تا اینكه یك روز اتفاق عجیبی افتاد: دو ماشین با چند مأمور وارد حیاط ...