حوادث رمان در كازابلانكای مراكش اتفاق میافتد. قهرمان داستان مهندسی است به نام مراد كه كارمند وزارت شهرسازی است. او در جامعهای زندگی می كند كه فساد اخلاقی و اداری فراگیر شده است و دور ماندن از آن هر روز سختتر می شود؛ اما بهتدریج ...
ندایی در درون من دارد غر غر میكند: «تو شهروند بیبضاعتی هستی، ولی میتوانی نباشی. سرنوشتت به دست خودت است. وقت خودت را با سوارشدن به این اتوبوسهای بوگندو تلف نكن، یك روز همین اتوبوسها میبرندت ...