یك هفته به عروسی سینا ماندهاست. مادر سینا بهاصرار پسرش انگشتر موروثی را كه از مادرش به او رسیده، به سینا میدهد تا روز عروسی به رعنا هدیه دهد.
پنج روز به جشن ازدواج سینا مانده و او همسرش را به یك مرغداری میبرد كه در زمان گذشته باغ آلبالو بودهاست. سینا به رعنا میگوید كه خیلی سال پیش مادرجون و آقاجون با هم توی این باغ عهد بستند و به ...