«جلال» راننده آمبولانس است كه با پسرش «امید» و همسرش «گوهر»، زندگی آبرومندانهای دارند. او مردی متدین است و به پسرش اجازه نمیدهد معاملات حرام انجام دهد.
از سوی دیگر، جلال با ازدواج پسرش با دخترخالهاش «مژگان»، مخالف است؛ چون معتقد است امید و مژگان از نظر اعتقادی با هم شباهتی ندارند و همین اختلاف، ممكن است زندگی مشترك آنها را تهدید كند. امید بعد از ...