«امیرسعید جنگی»، بزرگخاندان و تنها وارث خاندان جنگی، از غول چراغ جادو میخواهد از چراغ بیرون بیاید و او را خوشبخت كند و جواب همهی طلبكارانش را بدهد.
امیرسعید به غول چراغ جادو كه از اجدادش به ارث رسیده است، میگوید من خیلی بدبختام. بهسبب ترس از طلبكارها، صبح زود كه هوا تاریكه، از خونه بیرون میآم و شب كه هوا تاریك میشه، از سرِ كار برمیگردم ...