امیر و محسن در خارج از كشور مشغول تحصیلاند. با شروع جنگ امیر به ایران برمیگردد و عازم جبهه میشود. زمانی كه محسن به ایران برمیگردد، نامهای از امیر به دستش میرسد....
دكتر «محسن پیران» نامهی امیر را میخواند: «به دستهای توانمند تو در جراحی ایمان دارم. با این دستها میتوانی خیلی كارها انجام و جانهایی را نجات دهی. من تمام كارها را انجام دادهام؛ یاعلی بگو و ...