ماجرای این داستان پلیسی مربوط به خانوادهی «دریس كینگسلی» است. شخصی به نام «مارلو» از طرف ستوان «مك گی» و به سفارش آقای «دریس كینگسلی» مأمور میشود تا همسر ناپدیدشدهی دریس را بیابد.
دریس تلگرافی را به مارلو نشان میدهد كه همسرش هنگام رفتن برای او فرستاده بود. متن تلگراف چنین بود: «از راه مرز میروم مكزیك تا طلاق بگیرم. با گریس ازدواج خواهم كرد. خوشبخت باشی. كریستال» بدین ترتیب ...