در این داستان با مردی شریف و نجیب همراه میشویم كه بهدنبال راهی برای نجات دنیاست و ناخواسته به دامان «خواهرانِ كوچك ایلوریا» میافتد و این مسئله موجب رویدادهای تلخ و شیرین و گاهی رازآلود میشود.
هفتتیركشی به نام «رولند» به شهر كوچك «ایلوریا» میرسد. در شهر كسی را نمیبیند؛ تنها با جنازهی پسر جوانی در میدان شهر روبهرو میشود كه مدالی از طلا به گردن دارد. او مدال را بر میدارد؛ پشت آن نوشته ...