«سعید» اهل خرمشهر و جانباز 70 درصد است. او كارایی نیمی از بدنش را از دست داده است و بهعلت حركت یك تركش كوچك در جمجمهاش، در آستانهی نابینا شدن قرار دارد.
رضا، دوست دوران اسارت سعید و همچنین پزشكش، به او پیشنهاد میكند تا به خرمشهر برود. سعید هم به همراه همسرش (مریم) به خرمشهر میرود و برای نزدیك كردن مریم به دنیای ذهنیاش، خاطراتش را نقل میكند. در ...