«امیر» مهندس یك شركت است. او دو فرزند به نام فرزانه و فرشید دارد و همسرش چند سال پیش فوت كرده است. امیر قصد دارد دوباره ازدواج كند، اما با داشتن دو فرزند، كسی حاضر به ازدواج با او نیست.
فرزانه میخواهد برای خرید عید با دوستانش بیرون برود، اما پدرش اجازه نمیدهد و نگران دختر 17 سالهاش است. فرزانه از دست پدرش ناراحت میشود و به برادرش (فرشید) می گوید كه اخلاق آقاجون این روزها خیلی ...