دكتر «رؤیا اعتمادپور»، استاد دانشگاه در رشتهی نساجی، بیشتر عمرش را با كارهای پژوهشی گذراندهاست؛ اما تحقیقات او بهعلت حمایت نشدن، كند پیش میرود و عدهای هم بهصورت آشكار یا پنهانی، با او و پژوهشهایش مخالفت میكنند.
دكتر اعتمادپور بسیار سختكوش است و در این راه از عدهای از دانشجویان كوشای خود كمك میگیرد. پدرشوهرش، عطا خاصه، سه باب از كارخانههای ورشكستهی نساجی را میخرد و بعد به دیدن رؤیا میرود و از او ...