این داستان دربارهی مردی به نام «بلواس» است كه در خانهاش درخت انگوری به نام «رزانه» دارد. یك سال در روستای بلواس خشكسالی میشود و ....
بلواس در كوچه با گوسفندی كه «میشك» نام دارد، مواجه میشود. او میشك را كه لاغر و درمانده شده به خانه میآورد و به او برگهای رزانه را میدهد. پس از مدتی، میشك شاداب میشود و انگورهای رزانه نیز آبدار ...