مرتضی جوان روستایی كه پدرش بر سر تقصیم به دست آقاخان و نوكرهایش كشته شد، برای دادخواهی خون پدر بهش به پاسگاه مراجعه می كند.
مرتضی به پاسگاه می رود برای شكایت از آقاخان ،ولی او را زندانی می كنند و به بازداشگاه می برند، كه آن جا با سید نورالدین آشنا می شود جوانی كه از روحانیون و تبلیغ كننده های مذهبی است ودر راه آمدن ...