مانفرد گریگور در شهر بی ترحم راوی فاجعه زندگی انسانهایی است كه بی هیچ اراده و اختیاری در جریان سیل بنیان كن و قایع قرار می گیرند و چون خاشاكی بی اراده با امواج به هر جا كه حادثه می رود ، كشانده می شوند .
نویسنده كه تجربه تلخ شكست كشورش را به دوش می كشد و این شكست نه تنها به عواطف كه به غرور جوانش نیز لطمه زده است دربیان داستان اندوه و حقارت مغلوب شدن را چنان ماهرانه می پردازد كه خواننده را برای مغلوب ...