زمان چندانی از شروع كار نگذشته بود كه سرپرست كارگاه وارد شد؛ به طرف من آمد و سینهبهسینهام ایستاد، سپس با لبخند ملایمی كه بر لب داشت، دهانش را بیخ گوشم آورد و با صدای بلندی گفت: «جبهه میری اسمت رو رد كنم؟»
دربارهی كتاب: این كتاب خاطرات واقعی و بههم پیوستهی یكی از رزمندگان زمان جنگ است كه اولین بار انتشارات شاهد آن را در سال 1388 منتشر كرد. نویسندهی كتاب كه تكنسین یك شركت هواپیمایی در تهران است، ...