خورشید، مثل توپ زردِ قشنگی، وسط آسمون بود. «رامونا» به بهانهی تراشیدنِ مدادش، كنار سطل آشغال ایستاد. سطلِ آشغال كنار پنجره بود. رامونا به بیرون زل زد. خانم «بینی» بچههای پیشدبستانی را آورده بود توی حیاط و با آنها بازی میكرد.
دربارهی كتاب: «رامونای شجاع» جلد سوم از مجموعه رامونا است. در این قسمت رامونا به كلاس اوّل میرود. او متوجه میشود كلاس اوّل خیلی با پیشدبستانی فرق دارد و معلّم، درس را جدّی میگیرد. ...