«دكتر رشیدی»، استاد ادبیات، به آپارتمان كوچكی در جنوب شهر اسبابكشی كرده است. همسرش،افسانه، دبیر ادبیات است. دخترش، الناز، دانشآموز سال چهارم است كه دستی در نوشتن دارد و شادكام، پسر خانواده، در جبههی جنگ به سرمیبرد.
«دكتر رشیدی»، استاد دانشگاه، بهسبب اینكه پسرش «شادكام» برای رفتن به آمریكا تمام سرمایهی آنها را به تركیه برده و به باد داده بود، دچار افسردگی و اضطراب عجیبی شده بود. پسرش وقتی دستازپا درازتر ...