داستان در دسامبر شروع می شود زمانی كه فرانسیس دِلامبر با صدای زنگ تلفن هلن (همسر برادرش) بیدار می شود. هلن به او می گوید كه همسرش( تنها برادرش )را كشته است و او می كند و جمجمه سر و بازوی او تحت فشار دادن ماشین هیدرولیك خرد شده است.
دانشمند جوانی به نام «ست دِلامبر» ، ماشینی ساخته كه می تواند ماده را به اتم های مجزا تجزیه كند و پس از انتقال به مكانی دیگر با سرعت جریان الكتریسیته، دوباره با پیوند اتم ها به همان ماده برسد. او ...