این داستان دربارهی مردی است كه با همسرش برای رفتن به شهر آرمانیِ خود «گمسك» راهی سفر میشوند. آنان در نیمهراه از قطار جا میمانند و تا پایان عمر در دهكدهای دورافتاده زندگی میكنند، اما در تمام این مدت مرد به رفتن میاندیشد و زن به ماندن.
مرد جوانی به همراه همسرش، به خیال دستیابی به آرمانهایش راهیِ سفر به شهری به نام گمسك میشوند. زن راضی نیست، اما سرانجام به اصرار مرد راضی میشود و همراه او با قطار بهسوی شهر گمسك حركت میكنند. ...