«بابك رجحانی» دلش میخواست با همدانشگاهیاش «پانتهآ» ازدواج كند، ولی گاهی حالتهای عجیبی در او میدید.
پانتهآ با آنكه مهربان و دوستداشتنی بود، گاهی برای چند روز بیمار میشد و مدتی از هیچكس سراغ نمیگرفت. بابك تصمیم گرفت او را نزد روانپزشك مجربی ببرد و از این بابت خیالش راحت شود؛ اما فكر كرد آیا ...