«سكینه» به همراه پسرش، رستم، گوسفندانشان را به گلّهبُنه آوردند و چون اهالی بر این اعتقادند كه ورود زن به گلهبنه شوم و نحس است، آنها گلهبنهشان را كمی دیرتر از بقیه علم كردند.
ازطرفی، چند روز از شروع گلهبنهها میگذرد كه یك شب به یكی از گلهبنهها دزد میزند و تمام گوسفندان آن گلهبنه را میدزدند. ترس و وحشتی در بین بقیهی صاحبان گلهبنهها به وجود میآید. «ساتیار» ...