هرشب ساعت 11، قطاری از ایستگاه نفرینشده «فال وول» میگذرد كه سالها پیش به خاطر مرگ سوزنبان از ریل خارج شده و همه سرنشینانش كشته شدهاند.
در یك شب بارانی «تدی» سرش را از پنجره قطار بیرون میآورد و باد كلاهش را میبرد و او مجبور میشود كه ترمز قطار را بكشد. این كار او باعث میشود كه بقیه مسافرها به قطار بعدی نرسند و به ایستگاه «فال ...