مردی كه در اوج است و همه چیز دارد، راضی نیست و آرزوی بیشتر از اینها را دارد. او هم قصر می خواهد و هم عشقی كه در آن قصر رویایی در كنارش باشد، اما شرط سازنده ی قصر داشتن یكی از این دو است و والی شهر ساختن قصری باشكوه را می پذیرد.
دكتر حامد در ویرانه ای خارج از شهر كتیبه ای را می یابد و داستان نوشته شده روی كتیبه را برای دوست و همكارش (كمال) نقل می كند. داستان از این قرار است كه در زمانی پیش از این، زراسب (والی شهر) قصد دارد ...